>

Sunday, April 30, 2006

عکس


سلام خدمت نوگلان شاخصار طرب
میدونم که قرار بود عکس­های اردو رو خیلی وقت پیش بذارم ولی آخه منم هزار(+یکی) تا بدبختی دارم، نمیرسم وبلاگ رو یه تنه سرپا نگه دارم. شماها هم که ماشاالله خیلی پایه، همه­تون میاین پست میذارین و ... بگذریم!
.....................................................................................
فعلا این دو تا عکس رو علی الحساب داشته باشید، تا اگه عمری بود بقیه­اش رو هم بزنم تو کارش:
شرح 1: به به عجب کبابی ... البته شما به این فیگورهای این پسره خیره سر(!!!) توجه نکنید ها، اصلا بلد نیست کباب درست کنه ... گند زد به 8 کیلو گوشت چرخ کرده اعلا...

شرح2: بچه­ها این عکس که دیگه توضیح نمیخواد ... همه میدونن که این جونور یه سگه ( منظورم اون جونور سمت چپی نیست ها، اون یه موجود ناشناخته است ... بعدا مفصلا در موردش توضیح میدم!) که حامد آوردتش بالا تا من ازش یه پرتره بگیرم، ولی همچینی پرتره­­اش یه نموره واید شد!


حالا یه مسابقه: کسی میتونه بگه توی همین عکس بالایی اون خال خالی ­های روی بدن سگ ( روی شیکمش یه مقدار بالاتر از مشترک مورد نظر) چیه؟ و چرا بوجود اومده؟
جایزه مسابقه: یک سکه ربع بهار آزادی( اگر کسی شرکت نکند یا کسی نتواند جواب درست بدهد جایزه به برگذار کننده میرسه!)

فعلا

Saturday, April 29, 2006

برند احمدی نژاد

یک کمپانی آمریکایی از محبوبیت(!!!) روز افزون احمدی نژاد سو استفاده کرده و یه سری محصول با عکس احمدی نژاد روانه بازار امریکا کرده، و داره کلی پول به جیب میزنه.
به این سایت یه سری بزنید همه جور محصول از تی شرت و لباس بگیر تا ساعت دیواری با عکس احمدی نژاد داره: لینک، اگه کارت اعتباری دارید میتونید سفارش هم بدید
این پایین هم یه تاپ دخترونه رو با عکس احمدی نژاد میبینید:

Tuesday, April 25, 2006

اس اس آسیایی شد

بچه ها برای هر عکس دو تا توضیح هست، یکی واسه من یکی هم واسه هادی:
.....................................................................................................
مهرداد:عجب عکسی شده، جدا آدم حال میکنه...
هادی: اینم از آتیش بازی بعد بازی که جدا بی سابقه بود ...مهرداد: اگه آتیش بازی وقتی بود که هوا تاریک تر شده بود، خیلی باحال تر میشد
هادی:ohohohohohohohهادی: پیرهن پدیده ی فصل یه دست هواداران آیپوش
مهرداد: ملت یک پرچم های خفنی آورده بودند...
دو تاش رو این پایین ببینید:

هادی: بازگشت از استادیوم

مهرداد: شب موقع برگشت جلوی استادیوم خیلی خفن بود: راه بندون شدید بود... اکثرا ماشین نداشتند و چون پیاده رو وجود نداشت ملت ریخته بودند وسط خیابوت را میرفتن و اونهایی هم که ماشین داشتن صدای ضبطشون رو تا ته زیاد کرده بودند و هر جا که ترافیک گیر میکرد پیاده میشدن میرقصیدن و ...

هادی:آغاز مراسم آتیش بازی بین تماشاگران 2 دقیقه مانده به پایان بازی

مهرداد: دیگه آخرهای بازی بود که همه روزنامه ها و مجله ها و هرچیز کاغذی که داشتن آتیش زدن و جشن قهرمانی رو شروع کردن..

هادی: اومدن انبوهی از جمعیت به استادیوم 110 هزار نفری
تا حالا یه همچین جمعیتی دیدین ؟؟

مهرداد: اونقدر جمعیت تو طبقه دوم زیاد بود که ملت رفته بودن بالا روی دیواره ها نشسته بودن، البته قبل از شروع بازی نیروی انتظامی شروع کرد به پایین ریختم مردم از اون بالا ...

هادی: چه می کنه وحید !!! پنالتی گرفتن هنرشه

مهرداد: طالب لو ته دروازه بانه، ختمشه، اندشه...، آقا عکس چقدر قشنگ شده

هادی:مراسم ابتدای بازی

مهرداد: بدون شرح

هادی: تماشاگرنما یعنی همین

مهرداد: بچه ها چند تا شعار میخواستن بنویسم، یه مقدار بی تربیته از بانوان و افرادی که بیماری قلبی دارند درخواست میشود نخونند:

# "ما که رفتیم آسیا ... لق پاسیا"، این شعار حال نیروی انتظامی رو هم میگرفت، خیلی شعار خوش ساختیه

#"منچستر انگلیس ... تو ... پرسپولیس" تو جا خالی اول تیر و توی دومی هم پر قرار میگیرد، فکر بد نکنید

هادی:چه قد مظلومه بنده خدا !!! اشتباه نشه . لباسش تو درگیری به این روز در اومده !!!

مهرداد: عجب موجود سکسی هستی هادی، آدم واقعا لذت میبره

جمله حکیمانه

یه جمله قشنگ خوندم، گفتم شما رو هم شریک کنم:
مهندس سحابی: آدم بايد سه جايش را مراقب باشد، دهانش را، زيپش را و جيبش را.
اون پست هایی رو هم که قول داده بودم یادم نرفته، دارم آماده شون میکنم، به زودی میفرستم.

Sunday, April 23, 2006

کتابخونه مرکزی

میدونم که قول داده بودم این پستم در مورد حواشی بازی استقلال باشه، ولی خب یه موضوع مهم­تر پیش اومد که اگه مطرح نکنم جفا به کل دوستان میشه!
کسایی به مطالعه غیر درسی علاقه داشته باشند، همچنین یه سری هم به کتابخونه مرکزی زده باشند میدونن که وضعیت قسمت کتاب­های غیر درسی( اینجا به طور خاص منظورم بخش ادبیات و ادبیات داستانی هست) هم از نظر کیفیت و هم نظر کمیت خیلی خرابه( یا به عبارت بهتر شرم آور) و اصلا جوابگوی این دانشگاه با ابن حجم دانشجو نیست.
به همین خاطر من بعد از مقادیر معتنابهی دوندگی تونستم یه وقت از رئیس کتاب­خونه مرکزی بگیرم، و امروز موفق به ملاقات ایشون شدم و این مشکل را باهاش در میون گذاشتم که و در کمال تعجب تونستم ایشون رو در این مورد قانع کنم و ایشون هم من رو به مسئول بخش خرید کتاب معرفی کرد و گفت کتابهایی که ایشون(منظورش به من بود!) لیست میکنن رو بعد از بررسی برای خریدشون از همین نمایشگاه کتابی که پیش رو داریم اقدام بشه ... الخ.
به هر حال با این مقدمات میخواستم از کسانی که مطالعات غیر درسی دارن دعوت کنم که اونها هم کتاب­هایی رو به نطرشون خوبه که در کتابخونه مرکزی قرار بگیره( البته در حیطه ادبیات) یه جوری به من اطلاع بدن که من هم طبعا به مسئولین کتابخونه مرکزی انتقال بدم. هم میتونین کامنت بذارین هم به من ایمیل بزنین هم اینکه تو دانشگاه به من حضوری بگین.
در هر صورت فرصت خوبیه که ما هم مشارکت در امور اداری-مدیریتی دانشگاه( که البته ریط مستقیم هم به خودمون داره) از همین جا شروع کنیم.

Saturday, April 22, 2006

اردو

آقا شرمنده، من این روزها خیلی سرم شلوغه وقت نمیکنم بیام این پست هایی رو قول داده بودم رو براتون بذارم، ولی دیگه خورد خورد ردیفشون میکنم!

این هم یه عکس از برنامه پنجشنبه:

شرح: بچه مرده براچی از درخت باغ مردم میری بالا، همین کارها رو میکنید که از کل بدنتون فقط لگن خاصره تون رو پیدا میکنن دیگه( یادآوری : پست پایینی رو بخونین)
پست بعدیم درمورد حواشی بازی جمعه استقلال خواهد بود، عکس هم حتما میذارم، بعدش دوباره میام سراغ اردو

Friday, April 21, 2006

استقلال قهرمان شد

اســتـــقــــلال... قـــهــــرمـــان
آقا شرمنده من هر روز میام اینجا میگم من تازه رسیدم خونه حال ندارم، ولی به هر حال امشبم تازه از استادیوم رسیدم خونه. خیلی حال داد و کلی خاطره و ماجرا هست که باید براتون بنویسم ولی امشب دیگه واقعا نا ندارم، فقط از دستم برمیاد همین یه عکس رو آپ کنم باقیش واسه بعد... جایه همتون خالی بود

Thursday, April 20, 2006

اردو کرج

اردو کرج با خوبی و خوشی برگزار شد.

من الان تازه رسیدم خونه، و گیج خوابم .
ماجرای اردو و عکس­ها باشه واسه فردا به بعد.
به هر حال به من که خیلی حال داد، بقیه هم نمیدونم خودشون بیان بگن!

Friday, April 14, 2006

اردوی یـک روزه بـاغ مهرشهر

اردوی یـک روزه بـاغ مهرشهر (کرج)


تاریخ : 5شنبه، 31 فروردین

اردو از صبح شروع میشود و تا بوق سگ ادامه دارد ( البته بوقش به حدی هست که بچه­ها تا قبل از 8-9 به خونه و خوابگاه برسن)

# صبح 5شنبه یک گروه از دانشگاه حرکت میکنند و یک گروه هم از میدان آزادی

هدف: تعالی بعد معنوی دانشجویان

هزینه: دو تا و نصفی هزار تومنی

# همه دانشجویان باید غذای خود را به همراه نداشته باشند ، چون قراره یه نـــــــاهـــــــار تــــپــــل بدیم بهتون که از خوشمزگی چیزتون رو هم لیس بزنید( همه میدونن که اینجور مواقع آدم انگشت­هاش رو لیس میزنه )، البته نیاین اونجا بگین ما فکرمی کردیم غذا بیف استروگانف با سوفله گوشته ( انقدر ها هم دیگه تپل نیست)

# چون باغ به صورت کمپلت در اختیار خودمونه و کسی نیست گیر بده، بچه­های اهل فن در آوردن انواع آلات موسیقی احساس راحتی بفرمایند از ساز دهنی بگیر تا پیانو ( هزینه حمل پیانو رو برگزارکنندگان اردو متقبل میشوند) به خصوص گیتار توصیه میشود.

# آوردن انواع بازی­های فکری( شطرنج، تخته نرد، پاسور، چکرز و ...) اکیدا توصیه میشود.

آوردن انواع بازی­های یدی ( بدمینتون، توپ فوتبال، والیبال و ...) مجاز است ، اگه یه نفر یه طناب هم بیاره برای طناب کشی خیلی حال میده.

# ثبت نام این اردو به روشی نوین و بیسابقه صورت میگرد، کمی صبر کنید خود ثبت نام در خونتون رو میزنه( البته این صدای زنگی که الان شنیدین رفتگر زحمت کشه که ماهیانه­اش رو میخواد ... ثیت نام ما احتمالا فردا میاد سراغتون) ولی کسایی که دیگه خیلی عجله دارن بیان پیش خودم یا حامد
یه چیزی هم بگم با اون رفتگر مهربون باشین یهو دیدین رییس جمهور شد

Tuesday, April 11, 2006

اطلاعیه گروه نرم افزاری

این اطلاعیه رو بچه های گروه نرم افزاری دادن، یه نگاه بندازین هر کی خواست بره عضو شه:
دوستان 84 اي! سلام !
گروه نرم افزاري دانشكده طبق روال گذشته ، هر سال اقدام به عضو گيري از ورودي هاي جديد مي­نمايد لذا از علاقه مندان دعوت مي­شود جهت دريافت فرم همكاري از تاريخ 27/1/85 لغايت 4/2/85 به گروه نرم افزاري مراجعه نمايند.

با تشكر
گروه نرم افزاري دانشكده صنايع

محدودیت در پست کردن تصاویر

سعی ما در این وبلاگ از ابتدا تا کنون بر این بوده که مطالب این وبلاگ جدید و ترجیحا در مورد بچه­های 8447 (یا دانشگاه و دانشجوها) باشد، نه اینکه یک copy paste صرف از مطالب بقیه سایت­های اینترنتی. به همین خاطر اوایل کار مشکلاتی با بعضی ازپست­های copy paste ی داشتیم( که شکر خدا ختم به خیر شد) و نتیجه آن این شد که مطالب copy pasteی در این وبلاگ ممنوع است.
...............................................................................
علاوه بر متن­های پست شده از این به بعد یک سری قوانین مشخص و واضح برای استفاده از تصاویر در این وبلاگ داریم:

# استفاده از تامبنیل فقط برای موضوعات زیر مجاز است:
1) عکس­هایی که از اردوهای دانشجویی و مراسم های دانشگاه گرفته شده باشد.
2) عکس­هایی که از فضای داخلی دانشگاه گرفته شده باشد.
3) عکس­هایی که دانشجویان این دانشگاه به نحوی در آن حضور داشته باشند.
4) عکس­ها و طرح­هایی ( شامل عکس­های ساده، عکس­های مونتاژ شده، کاریکاتور، نقاشی ...) که توسط اعضای همین سایت آفریده شده باشد.
5) عکس­هایی که مطالب بدون آنها ناقص میشود، یا آن تصاویر به رساندن مفهوم متن کمک میکند

# لینک بدون تامبنیل برای هر گونه عکسی مجاز است.
.................................................................................
این محدویت­ها به چند دلیل است:
1) سنگین شدن حجم وبلاگ و به تبع آن طولانی شدن زمان load شدن وبلاگ .
2) از ریخت افتادن وبلاگ ( نمونه­اش همین پست پایینی که هادی زحمت­اش را کشیده)
3) گم شدن پست­های بدون تصویر در بین انبوه تصاویر
...

اگر نظر تکمیلی یا انتقادی نسبت به موارد بالا دارید، کانت بگذارید یا به من ایمیل بزنید(mehrdad_dg2) یا اگه خیلی طولانی تر از این حرف­هاست یه ندا بدین تو دانشگاه با هم حضوری صحبت کنیم.
پس خواهشا از این به بعد از تصاویری که شامل موضوعات ذکر شده در بالا نمیشود، تامبنیل نگذارید بلکه لینک اون عکس رو قرار بدین تا بقیه به اون لینک مراجعه کنن.

از این به بعد( البته اگر نظر تکمیلی نداشته باشیم) عکس­های غیر مجاز از صفحه اصلی سایت پاک میشود.

Thursday, April 06, 2006

ژولیت بینوش

ژوليت‌ بينوش ‌، وارد ايران‌ شد

روزنا: ژوليت‌ بينوش‌، بازيگر مشهور فرانسوي‌ و برنده‌ جايزه‌ اسكار سه‌شنبه‌، 15 فروردين‌ماه‌ وارد ايران‌ شده‌ است‌.
اين‌ بازيگر مشهور سينماي‌ جهان‌، به‌ دعوت‌ عباس‌ كيارستمي‌ به‌ ايران‌ آمده‌ است‌ و شايد ايفاگر نقش‌ اصلي‌ فيلم‌ جديد كيارستمي‌ كه‌ به‌ زودي‌ در ايران‌ كليد خواهد خورد باشد.
ژوليت‌ بينوش‌ 39 ساله‌ در سال‌ 1996 براي‌ بازي‌ در فيلم‌ بيمار انگليسي‌ اسكار بهترين‌ بازيگري‌ را تصاحب‌ كرد...
عکس 1
ولی خودمونیم، خوبه که یه کارگردان درست حسابی( در سطح جهان) داریم که میتونه پای اینجور بازیگرها رو به کشور باز کنه!

شرق : هواپيماى خطوط هوايى ايرفرانس ساعت ۳۰/۲۰ دقيقه به زمين مى نشيند. ژوليت بينوش به شكل ناخودآگاهى مسكوت بودن ماجرا را بيشتر رعايت كرده است. لباس اش آنقدر ساده و حجابش آنقدر معمولى است كه اگر در آن جمعيت، عاشقان پروپاقرص كيشلوفسكى هم حاضر بودند نمى توانستند تشخيص بدهند آن خانمى كه به فرانسه با عباس كيارستمى خوش وبش مى كند، بازيگر فيلم آبى است...
عکس2

Wednesday, April 05, 2006

مسنجر

امروز میخوام یه سایتی رو معرفی کنم که میدونم زندگی خیلی از بچه­ها رو متحول میکنه:
تو همه دانشکده­های این دانشگاه کامپیترها رو یه جوری برنامه ریزی کردن که نشه باهاش چت کرد، یعنی برنامه یاهو مسنجر روشون نصب نیست و حتی اگه ستاپ اون رو هم داشته باشی نمیتونی نصب کنی. به همین خاطر خیلی از بجه­ها میرن به سایت عمومی دانشگاه کامپیوتر ( که اونجا چت کنن) و یه پولی مجبور میشن که بدن، خیلی­ها هم اصلا قید چت کردن رو زدن.
خب با این حرف­ها نمیخواستم دلتون رو بسوزونم بلکه میخواستم مقدمه چینی کنم تا این سایت رو بهتون معرفی کنم
e-messenger.net
شما باید وارد این سایت بشین و تو قسمت مخصوص یاهو (ستون سمت راست) یوزر و پسورد تون رو میزنید، بعد یه پنجره جدید باز میشه که همون صفحه اصلی یاهو مسنجر است و تو اون لیست کسایی که اد کردین رو میتونید ببینید( و اینکه چه کسایی آن هستن) بعد برای اینکه برای یه نفر پیغام بفرستین از منوهای بالا send im رو بزنبد که ازتون میخواد id شخص مورد نظر رو وارد کنید،‌بعدش هم که عشق است و صفا

توضیح عکس: این یک پرینت اسکرین از id خودم است در یکی از کامپیوترهای سایت دانشکده صنایع : لینک

..........................................................................

این سایت رو هم بچه ها بعد از دیدن پست من پیشنهاد کردن، که این سایت هم عملکرد مشابهی دارد:

meebo.com

Monday, April 03, 2006

استاد صنعتی درگذشت

علی اکبر صنعتی، نقاش و مجسمه ساز درگذشت
شرق : خبر مرگ هنرمندى را به اطلاعتان مى رسانم كه دوبار در جريان تحولات سياسى ايران، افراطيون مجسمه هايش را كه از مردم ستم ديده ساخته بود، خرد كردند و بار دوم دلش را چنان شكستند كه ديگر مجسمه نساخت.استاد على اكبر صنعتى در آستانه ۹۰سالگى درگذشت. استاد صنعتى يتيم بود و درد و رنج مردم فرودست جامعه در تمام كارهايش ديده مى شد. در جريان كودتاى ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و بركنارى دولت مصدق، عده اى از اراذل به نمايشگاه او هجوم آوردند و مجسمه هايش را شكستند. نقاشى هايش هم از بين رفت. صنعتى آن زمان فارغ التحصيل مدرسه كمال الملك بود، موزه اى به سازمان شير و خورشيد آن زمان (هلال احمر كنونى) اهدا كرده بود و پنج سالى را به كار آموزش كودكان پرورشگاهى در پرورشگاه صنعتى (كه خود بزرگ شده آنجا بود) پرداخته بود. در همه كارهايش هم به مردم دردمند پرداخته بود. چند صباحى را پس از آن در نوميدى گذراند تا آنكه دوباره دست به كار شد. هر مجسمه و تابلويى را كه امكان داشت، مرمت كرد و بار ديگر شروع به ساخت مجسمه كرد، اين بار از شخصيت هاى بزرگ ايران و جهان. بعد هم به اصرار پسر حاج اكبر صنعتى كه بعد از پدر، پرورشگاه صنعتى را اداره مى كرد، نمايشگاه را به ساختمانى در حوالى ميدان راه آهن منتقل كرد. اين نمايشگاه تا سال ۱۳۵۲ داير بود و بعد از آن به دلايلى تعطيل شد تا آنكه در جريان انقلاب ،۵۷ ميوه فروشان ساكن مقابل نمايشگاه كارهاى باقى مانده در آن كارگاه را خرد كردند. به قول استاد صنعتى: «جاى آن همه يادگار عشق و هنر را انبوهى ميوه و سبزى گنديده گرفت.» بعد هم: «كمرم شكست، خميده شدم و به گريه افتادم و ناليدم
.»...
BBCPersian ، زندگی نامه استاد از وبلاگ نعمت احمدی ، برگزیده ای از آثار استاد
موزه صنعتی، یک زندگی نامه دیگر، کل آثار به همراه تحلیل آنها
توضیح عکس: نه اشتباه نکنید این خود استاد نیست، یکی از مجسمه های ایشان است که در موزه صنعتی نگه داری میشود
لینک

Sunday, April 02, 2006

دریای ناشناخته خزر__قسمت دوم

سلام بروبکس خوش­تیپ صنایع!
این پست ادامه این پست است.

قسمت دوم: عکاسی از غروب آفتاب

از وقتی که دوربین دیجیتال اومده، دیگه آدم موقع عکس گرفتن از خورشید نگران سوختن نگاتیو یا سفید شدن عکس نیست و با خیال راحت میشه هر موقع روز از خورشید عکس­های قشنگی گرفت.

تو این ساحلی که ما بودیم فقط غروب آفتاب تو دریا میافتاد( اصلا تو دریای خزر ساحلی هست که طلوعش هم تو دریا باشه؟، اگه کسی اطلاع داره یه کانت بده بگه کجاست)
خب دیگه بریم سراغ عکس­ها

عکس اول: جدال خورشید با میله­ها
عکس دوم:این عکس هم قشنگ شده، به اون دسته پرنده که جلو خورشید دارن پرواز میکنن توجه کنین. (از اون عکس­هایی که حال میده واسه بک گرانده دسک تاپ)
عکس سوم: این هم یک پانورما، تغییرات رنگ از بالا تا پایین عکس به نظرم خیلی جالب میاد
عکس چهارم:این عکس هم میتونه مفهومی به حساب بیاد، الان که دارم دوباره به عکس نگاه میکنم میبینم اگه یه ذره از راستش کراپ میکردم بهتر میشد
عکس پنجم: دیگ داره نفس­های آخرش رو میکشه. خداحافظ خورشید خانوم، تا فردا

دانشگاه هم داره کم کم باز میشه، من دلم برا همه­تون تنگ شده، سی یو سون!