>

Monday, February 27, 2006

کامنت

بچه­ها میدونم قرار بود تا آخر این هفته بحث خارج از اردو نکنیم ولی این چیزی که دارم میگم زیاد هم خارج نیست و خیلی هم مهم و حیاتی هست

میخواستم بگم که یه سری، نزدیک به 11 تا، از کامنت­های پست 23 فوریه خودم، با عنوان اردو دربند، پاک شده. همه بچه­ها فکر کردن خودم پاکشون کردم اولا میخواستم اعلام کنم که این کامنت­ها رو من پاک نکردم ولی میدونم کی پاک کرده، ولی الان به خاطر حفظ یکپارچگی بچه­ها اسمش رو نمیارم هر چند که خیلی­ها خودشون میفهمن
روی صحبتم با شماست که این کامنت­ها رو پاک کردی، مگه ما چند ماه قبل سر این موضوع تو جلسه کانون بحث نکردیم، مگه قرار نشد بدون هماهنگی چیزی از وبلاگ پاک نشه، بابا مثلا من ادمین این سایت هستم خیلی رو میخواد بیای کامنت­های منم پاک کنی

در هر حال من کل کامنت­هایی که پاک شده رو دارم اگه لازم بشه توصفحه اصلی سایت میذارمشون
از این بحث بگذریم، من هر روز دارم یه سری از عکس ها رو آپلود میکنم ، بازم سر بزنید
گفتم این خبر رو هم بدم شاید کسی خبر نداشته باشه، چهارشنبه این هفته و شنبه هفته بعد به علت برگزاری کنکور ارشد دانشگاه تعطیل است

عکس جدید


آمار

بچه­ها دیروز آمار بازدید وبلاگ به بالاترین حد خو از ابتدای فعالیتش رسید

دیروز وبلاگ 8447 بیش از 160 بازدید کننده داشت

یه آمارگیر خیلی خوب ، رو این وبلاگ نصب کردم، دکمه اند را روی صفحه کلید بزنید و به آخر صفحه برید ، اونجا یه مربع کوچیک هست که روش عکس یه نموداره، آمار گیر بسیار کاملیه

مثلا من از روی اون فهمیدم بیشترین بازدید ساعت 11 و 12 و1 ظهر انجام شده ،که اکثرا هم از دانشگاه میان، با توجه به آی پی میگم، که خیلی خوبه

مرسی از توجه­تون

Sunday, February 26, 2006

عکاس: خودم

این هم یکی دیگه از عکس های خودم، این عکس رو خودم خیلی دوست دارم ، کسایی که تو کار عکاسی هستن میفهمن که خیلی کادر تنظیم دراومده، تازه در حال حرکت، حالش رو ببرین

عکس جدید

درضمن امروز عکس های علی دروگر هم دستم رسید، بد نبود ، این عکس های پایین واسه علیه
نامردا منم آبنبات چوبی میخواستم


بچه ها این عکس خیلی تیریپ هندی میزنه، ولی ممد رضای خودمونه

عکس بعدی هم دو تا امیر با یه دونه حمید

پسند افتاد؟

مهدی

امروز تازه عکس های سروش دستم رسید، محشر بود.
سروش دستت درد نکنه ، سنگ تموم گذاشتی، این عکس مهدی رو هم تو بد حالتی گرفتی، بفهمه اینو گذاشتم پدرم رو در میاره، خدا بخیر بگذرونه.
یه چیز دیگه آمار بازدید وبلاگ تو این روزها خیلی بالاست و تقریبا همه نگاه میکنن، هر کی پست بذاره مطمئن باشه به گوش همه میرسه

امیر و مجید

این هم عکس لحظات آخر اردو که مجید و امیر یه حس و حال دیگه بهش داده بودن، مرسی از جفتشون بخصوص امیر رهبران

ریحانه


بچه ها ریحانه رو یادتون هست، دوست خانوم فرانک فتحی بود و تو اردو پدر ما رو در آورد، چه جوری؟؟؟
یه دفعه مفصل تعریف میکنم فعلا: یادش گرامی و روحش قرین رحمت باد!!!

هادی

اين پست برای افشای ماهيت یکی از مخوف ترين اعضای 8447 مي باشد
فرد مذکور ملقب به هادی بعد از پايان اردو از من دو عدد دوغ خانواده پر تحويل گرفت وقرار شد به بچه های خوابگاه تحويل بدهد ، شب بچه ها تماس گرفتن گفتن اين دوغ ها چی شد ، تازه من فهميدم که آقا دوغ ها رو برده خونه ، مامانش هم گفته قربون پسر گلم برم ، ديگه واسه خودش مردی شده، خريد مي کنه مياد خونه!!!
یه چیز دیگه هم بگم، هادی خیلی بچه ای

عکس

هر کی من رو تو دانشگاه میبینه سراغ عکس های جدید رو از من میگیره و میپرسه کی میذارین تو وبلاگ ، کی یه cd درست میکنین، من هم میگم به زودی ، از طرف دیگه یه سری میان میگن از ما عکس نذار و ...
برای همین اول از عکس های خودم و دوستای فابریک خودم شروع میکنم تا یه ذره ترس بچه ها بریزه بعد یه سری دیگه میذارم
همین عکس دومی که میبینین ، کاوه و ارشاد دیروز گریه میکردن، میگفتن این عکس رو نذار، ولی خب چاره ای نیست باید از یه جایی شروع کرد دیگه
داریوش تو هم ناراحت نباش ، کاریش نمیشه کرد

Friday, February 24, 2006

عکس دسته جمعی


اگه 5 نفر تو کامنت ندا بدن که این عکس رو هم مثل عکس اردو فشم، اسم هر کس رو بالای سرش بنویسم، حتما این کار رو میکنم

Thursday, February 23, 2006

اردو دربند

اردو دربند با خوبی و خوشی برگزار شد
عکسها و فیلمهای زیادی از این مراسم گرفته شد. من صبح تا ظهر شنبه تو سایت دانشکده دانشکده کامپیوتر هستم، عکس های خودم رو همون موقع آپلود میکنم ، هر کسی هم که خواست عکسهاش رو بیاره من براش آپلود میکنم رو سایت.
این هفته (تا جمعه 12 اسقند) فقط خاطرات و عکسهای دربند
منتظریم

Wednesday, February 22, 2006

پوزش نامه

بچه­ها یه صحبتی در مورد پست " پشت دروازه ­های دربند ... یک ( 21 فوریه) " داشتم ،
این پست چه در کامنت ، چه در مطالبی که بچه­ها خودشون به من منتقل کردن، بازخورد مناسبی نداشته و خیلی­ها گفتن که بعضی از کلمات و اصطلاحات رو نباید به کار میبردی و ... ، (هر چند خیلی­ها هم گفتن خیلی بامزه بود و مشکلی نداشت) .
ولی به هر حال من از بچه­هایی که ناراحت شدن معذرت میخوام و حق رو به اونها میدم .

دو تا نکته رو هم میخواستم بگم :
یکی اینکه خیلی­ها که به من میومدن میگفتن این پستت فلان مشکل رو داشت ، وقتی من ازشون میپرسیدم که چرا تو کامنت نظرتون رو ننوشتین ، جواب خاصی نداشتن .... یکی از ویژگی­های وبلاگ همینه که شما میتونید نظزتون رو همونجا زیر هر پست بذارین تا همه ببینن ، لطفا هر کس هر چیزی به ذهنتون میرسه بنویسین.
دوم اینکه این همه آدمی که از بیرون گود میگن لنگش کن ، خودشون بیان یه مطلب طنز بنویسن ما بفهمیم الگومون باید چی باشه.


در ضمن " پشت دروازه های دربند ... دو" رو اگر امشب نوشتم و پست کردم که هیچ و گرنه که قضیه مالیده میشه ( این اصطلاح رو مجازم به کار ببرم ...؟؟!!)

بچه­ها هفته بعد فقط مختص خاطرات و عکس­های اردو است ، لطفا مطالب متفرقه رو نگه دارین برای یه هفته بعد، در مورد عکس­های اردو تامبنیل بزرگ مجاز هست ولی کسایی که با موبایل عکس میگیرن یه لطفی بکنن حداقل کادر رو درست تنظیم کنن چون عکس­های موبایل همین جوریش هم کیفیت نداره...

Tuesday, February 21, 2006

پشت دروازه های دربند.... یک


این مطلب ماجرای جور کردن اردوی 5شنبه این هفته است. که اطلاعیه­ش رو دارین تو پست پایینی خودم میبینید
.......................................................

الان که تایپ این مطلب رو شروع کردم میخوام یکی از طولانی ترین پست­های این وبلاگ رو خلق کنم، لطفا شما هم تا تهش بخونید.
.......................................................

قضیه از اونجا شروع شد که که توی همون جلسه سه شنبه ( پست 15 فوریه خودم رو بخونید ) ، بچه­ها گفتن تادرس­ها هنوز جدی شروع نشده و همچنین تا کلاس­ها به خاطر عید نوروز تق ولق نشده ( که بچه­ها میرن شهر خودشون ، یا مسافرت) یه اردوی جمع و جور تو یه جای باصفای تهرون برگزار کنیم ، ما هم گفتیم باشه .

از فرداش شروع کردیم به مقدمات اردو رو جور کردن ، اول از همه لازم بود شماره تلفن یه سری از بچه­ها رو که نداشتیم بگیریم ، و بعضی­ها رو هم به لینک کنیم به همدیگه که اگه هر خبری شد به هم اطلاع بدن، که ارشاد و حامد زحمتش رو کشیدن.


بعدش طی مشورتی که با بچه­ها انجام شد ؛ درکه ، دربند، فرحزاد نامزد میزبانی از بچه­های 8447 شدن.


دیگه کم کم داشتیم به زمان برگزاری اردو نزدیک میشدیم و باید کارهای اساسی رو انجام میدادیم ، یکشنبه(یعنی دیروز ) من زنگ زدم به حامد محقق که دیالوگش رو الان براتون مینویسم:

...- حامد جان اگه میخوایم 5شنبه بریم باید امروز یا حداکثر فردا، جا و مینی بوس رو ردیف کنیم بعدش شروع کنیم به ثبت­نام ، پاشو بریم دنبال کارها
- آره باید همین امروز فردا کارها جور بشه
- پس امروز با هم بریم دیگه
- مهرداد جون من وضعیت مزاجیم زیاد خوب نیست ، نمیتونم بیام، اسـهــال دارم
- حامد الان کجایی؟
- من الان یه روزه دشک آوردم تو دستشویی ، اینجا میخوابم، الان هم مشغول همون کارم .... یه لحظه گوشی .... (... صدای سیفون.....)
- عجب
- ببین خودت کارها رو ردیف کن
- باشه

بعدش من رفتم سراغ ارشاد گفتم من تا 5 کلاس دارم وایسا تا بعدش بریم، گفت حال ندارم بپیجون بریم، گفتم باشه بریم
با هم پا شدیم رفتیم میدون رسالت ، شروع کردیم صحبت با راننده­ها برای سرویس دربستی ، آقایی که شما باشی از یه طرف باید سر قیمت چونه میزدیم که یه تخفیف مشتی بگیریم ، بعد ماشین طرف رو نگاه میکردیم تر وتمیز باشه ضبط هم داشته باشه ، از طرف دیگه باید قیافه یارو بررسی میکردیم که آدم حسابی باشه( که بچه­ها می بینن پشماشون نریزه) چون قیافه اکثز راننده­ها، خلاف و سبیل کلفت و چرک و چیله( .... یه چیزی تو مایه­های مهدی پوربصیر ...) .... بالاخره بعد از یه ساعتی گشتن بالاخره یه راننده بچه­ باحال گیر آوردیم به اسم آقا امید که 5شنبه می­بینینش.

بعدش با ارشاد پاشدیم رفتیم فرحزاد....

آقا( یا خانم) من دیگه خسته شدم بقیه­اش رو فردا بخونین

Monday, February 20, 2006

اردو دربند

بچه­ها سینا یه اطلاعیه گذاشت ولی این یکی حاوی اطلاعات مفصل تری هست

اردو نیم روزه دربند

تاریخ: 5شنبه 5 اسفند ، ساعت 10 صبح تا 3 بعد از ظهر
مکان: (مهدیه تهران) ، نه شوخی کردم ....... دربند، رستوران جوانان
پذیرایی: ناهار، دیزی و کباب به همراه دوغ سنتی+ چای و قلیان

مبلغ : کسایی که خودشون میان 2000 تومان ، کسایی که ما میارمشون 2500 تومان
برای ثبت نام به مهدی پ یا ارشاد منشی یا حامد محقق یا علی دروگر مراجعه شود

یه مینی بوس خوشگل سفید یخچالی ، صبح 5شنبه از در دانشگاه علم و صنعت به سمت دربند راهی میشود

بچه­ها اگه میبینین یه ذره قیمت ثبت نام بالاست ، همه­ش هزینه­ی ناهار شده، یعنی کل پولی که میدین خودتون حالش رو میبرین.



.................................................................................

برنامه هم از این قراره که قبل از ظهر میرسیم اونجا بچه­هایی که پایه گشت و گذار و کوهنوردی هستن میرن وسایلاشون میذارن تو رستوران و خودشون میرن بالا و کسایی هم که حال ندارن همونجا میمونن و با هم گل میگن و گل میشنون( این اصطلاح ترجمه مودبانه لاس زدن است) بعدش اونهایی که رفتن کوه برمیگردن ناهار رو میخوریم و استراحت و چایی و ..... بعدش هم دیگه کم کم برمیگردیم ، ( هرکی آخر پاشه باید حساب کنه)

منتظرتون هستیم

Friday, February 17, 2006

جلسه سه شنبه

قول داده بودم در مورد اون حرف­هایی که تو جلسه­ سه شنبه (پست 15 فوریه خودم رو بخونید) زده شد یه گزارش­هایی بدم، یه قسمتش رو تو این پست نوشتم

تو اون جلسه، از خانم مریم گودرزی پرسیدیم علت اینکه دخترها خیلی کم تو وبلاگ میان چیه ؟ گفت ، من در مورد دخترهای تهران خبر ندارم که علتش چیه، ولی علت اینکه دخترهای خوابگاهی کم سر میزنن اینه که کلا کم میان تو اینترنت و علت دیگه هم اینه که سایت خوابگاه مشکل داره، نامبرده اشاره ای به تاثیرات احتمالی زیاده روی بعضی از پسران( منظورم کل پسرا بجز خودم وحامد است) در شوخی­های خارج از عرف نکرد ودر ادامه وی افزود، من بر عکس کل دخترها خیلی زیاد به وبلاگ سر میزنم.

از همینجا من برای اینکه صحت گفته آخر خانم گودرزی تست شود از ایشان میخواهم ، ظرف 48 ساعت یک کامنت پای این مطلب بنویسد ،

ولی یه چیزی که هست من خودم خیلی از دخترهای خوایگاهی رو دیدم که میان تو سایت دانشکده کامپیوتر تا چت کنن ولی به بلاگ سر نمیزنن، انشا الله که اوضاع درست میشه

Thursday, February 16, 2006

آمارگیر

آمار گیر جدید سایت رو میتونید همین بقل ببینید



اگر کسی اطلاعات کامل تر میخواد ، روی خود همین آمار گیر کلیک کنه که آمار مربوط همون روز یا روزهای قبل هم توش داره، البته از همین امشب شمارش رو شروع کرده،
آمارگیر قبلی سایت رو آقای علی دروگر با انجام یه حرکت پاک کرد!!!، و وقتی بهش میگم چرا این عمل شنیع رو انجام دادی به من یه لبخند ملیح زد و گفت همین جوری حوصلم سر رفته بود من ازش خواهش میکنم این یکی رو پاک نکنه !!

با عرض سلام خدمت بروبکس

اول یه صحبت با کل بچه­ها داشتم ، از بحث­هایی که در کامنت­های قبلی میشود غافل نشوید

بعدش برای شروین یه صحبتی داشتم ، ولی اگه همه خبردار بشن بهتره:
شروین توی کامنت پست 9 فوریه، به خاطر بحث­هایی که شده تهدید کرده که کامنت­های خودش رو پاک میکنه.
من همین­جا ازش میخوام این کار رو نکنه، چون با پاک شدن کامنت­های خودش کامنت­های بقیه که به اون جواب دادن بی معنی میشه، همین تموم شد

اون مشکلی که گفتم بودم برای اکانت اینترنتم پیش اومده، به حول و قوه الهی حل شد و از این به بعد میتونم با روزی سه تا پست و 50 تا کامنت در خدمتتون باشم
منتظر پست بعدیم باشید،

راستی این حامد کجاست؟

علم و صنعت تیتر خبر گزاری­ها

علم و صنعت تیتر خبر گزاری­ها

بلاتکلیفی 7 هزار دانشجوی دانشگاه علم و صنعت برای ثبت نام در ترم جدید


خبر بالا رو از خبر گزاری مهر در مورد مشکلات دانشجویان علم و صنعت برای اخذ واحد ببینید

این خبری که اینجا داده کلی کلاس دانشگاه رو میاره پایین ، اوضاع انقدر هم که اینا گفتن ناجور نیست


میدونم این پستم باید در مورد اون جلسه کذایی باشه ولی این مهمتر بود، یه اون هم میرسیم

Wednesday, February 15, 2006

جلسه وبلاگی

بچه­ها سلام


الان یه یه هفته­ای یه که من درست حسابی نتونستم بیام تو وبلاگ ، پست وکامنت بذارم.
علتش هم این بود که اکانت اینترنتم یه مقدار مشکل پیدا کرده بود ، ونتونستم درست حسابی به وبلاگ برسم، ببخشید.
الان هم دارم پست میذارم از سایت دانشکده خودمون دارم استفاده میکنم واین پسره نیما هم نشسته بقل(این جوری مینویسن؟) دستم هی چرت و پرت میگه نمیذاره درست حسابی تمرکز کنم!!
دیروز یه نشست جمع و جور بین بعضی از اعضای وبلاگ نویس فعال برگزار شد ، من بودم و علی دروگر و امیر حسن سعادتی و داریوش مرادی نژاد و حامد محقق و خانم گودرزی ( البته محسن عسگری و حسین هم از بچه­های سال بالا در جلسه حضور داشتن ، البته نشسته بودن اون ور به کار خودشون میرسیدن( اون کار رو نپرسید چی بود ، چون هم خلاف شرع و هم خلاف قانونه) ولی هر چند دقیقه یه بار وسط بحث ما یه نظر خودشون رو میگفتن!!( اگه میخواین بگین که چرا اونها رو تو جلسه راه داده بودید ، باید در جواب بگم که محل جلسه تو شورای صنفی بود و در اصل اونها ما رو راه داده بودند!!) ، تو این جلسه شروین خانزادی هم قرار بود شرکت کنه ، که بد قولی کرد و نیومد ( از همین جا ازش میپرسم دلیل این کارت چی بود؟؟)
تو این جلسه بعضی از مشکلات وبلاگ بررسی شد ، چون این پست داره زیادی طولانی میشه من نتایج این جلسه رو تو چند پست مجزا مینویسم و سعی میکنم که زیاد لفتش ندم و سریعتر قضیه رو ببندم
تا پست بعدی.

Sunday, February 05, 2006

کاریکاتور

در راستای داریوش زدایی از این وبلاگ ، سعی کنین بیشتر پست بدین ، تا پست­های داریوش از اون ور بره تو آرشیو...( شوخی کردم)

بچه­ها این قضیه کاریکاتورهای دانمارکی ( که به حضرت محمد توهین کرده بودند) حسابی بیخ پیدا کرده و هر روز اتفاق تازه­ای یه جای دنیا پیش میاد ، که آخرینش هم حمله تظاهرکنندگان سوریه­ای به سفارت خونه­های دانمارک و نروژ بود، که کمپلت زدن همه­ی سفارتخونه رو آتش زدن
،
یعنی این اروپایی ها سر این قضیه زاییدن نمیتونن جمعش کنن

اخبار مفصل­تر رو اینجا بخونین : لینک

اگه کسی میخواد، کل کاریکاتور­ها رو هم میتونه اینجا ببینه: لینک

یه کاریکاتور هم نیک آهنگ کوثر در همین مورد کشیده ،اون هم قشنگه : لینک

جالبه که اعتراضات ایران ( نسبت به بقیه کشورهای اسلامی) خیلی کم بوده

نظر شما چیه؟

Saturday, February 04, 2006

داریوش قسمت دو

آقا ما طبق قرار قبلی تا ساعت 12 صب کردیم، این آقا داریوش مثل اینکه اخطار ما رو به فلان مبارک هم نگرفته، شرمنده که خودم مجبور شدم اقدام کنم.


حالا که این قضیه به اینجا ها کشید کلا میخواستم نظر کسایی رو که این وبلاگ رو میخونن در مورد اینکه بعضی از اعضا میان و متن­هایی که تو اینترنت یا جاهای دیگه دیدن و خوششون اومده بدون اینکه به اون منبع اصلی لینک بدن، copy paste میکنن و کلی از فضای مفید سایت رو میگیرن، اعلام کنن
نظرات خودتون رو تو کامنت همین پست بگین یا اگه میخواین خیلی حال بدین یه پست جدید بذارین.
شروین نظر تو رو حتما میخوام بدونم ، همچنین امیر حسن و علی دروگر

Thursday, February 02, 2006

داریوش

بچه­ها اون فرد ....ی ( حیف که در صحن عمومی وبلاگ نمیخوام به کسی توهین کنم وگرنه اون .... رو خوب بلدم پر کنم) که این چد پست اخیر رو نوشته ( البته نوشتن برای این موجود مصداق نداره ، چون مشخصه که همه رو paste میکنه) داریوش مرادی نژاد نام دارد ( لقب نام برده خلاف ادب و قابل ذکر نیست )

ماجرا از وقتی شروع میشه که این رفیق( البته نا رفیق) ما حامد اومد برای این یه اکانت باز کرد و نامبرده را با دنیای وبلاگ نویسی آشنا گردانید....

دیگه حال ندارم توضیح بدم ، چون نتایجش رو دارین این پایین میبینید،

داریوش جان مخاطب حرفم خودتی:

ببین عزیزم؛ copy paste کردن کاری نداره، حتی کسایی هم که سواد ندارن میتونن این کار رو انجام بدن، فکر نکن وقتی ور میداری این مطالب( نمیگم خزعبلات) رو این جا paste میکنی همه میگن عجب آدم روشنفکر و بافرهنگی تو دانشکده داشتیم و ما ازش غافل بودیم.... ، نخیر همه میفهمن که از یه جای دیگه کش رفتی ، وحتی برای تایپ کردنشون هم زحمت نکشیدی، از این به بعد به مطالب مورد علاقه­ت لینک بده یا مثل شروین اون­ها رو تو کامنت paste کن، از این به بعد فقط مطالبی رو پست کن که اونها رو تایپ کردی ،
در ضمن پست­های زیر رو تا ساعت 12pm فردا پاک کن
( برای احترام به حقوق اعضا، بهت اخطار دادم) :
1) اون پست که عکس آلبر کامو داره : چون اونقدر بد copy paste کردی که پایین پست طرف تو وبلاگش هم کپی کردی( لینک . کامنت طرف هم کپی کردی)
2) یکی از پست­های با تیتر چون سبوی تشنه: چون دو تا مثل همن
3) کل پست­هایی که اسمایل یاهو داره(شامل 5 پست): فکر نکنم انقدر پررو باشی که دلیل بخوای.
اگه این پست­ها روخودت پاک نکنی مجبورم که خودم پاک کنم.

بچه­ها فکر نکنین من الان زدم تو برجک این بشر ذوق فرهنگی هنریش کور میشه، صد دفعه تو دانشگاه حالش رو سر قضایای مختلف گرفتم هنوز که آدم نشده......
حامد خدا لعنتت کنه که این رو گذاشتی تو سفره ما، نشد تو دنیای مجازی هم از دست این موجود راحت باشیم