>

Thursday, November 02, 2006

مکان نقریبی اردو


این هم محل تقریبی اردو


به خاطر مشکلات فنی نشد که تو همون پست قبلی اضافه کنم

اردوی یک روزه سولوقان...مخصوص 8447

مکان: روستای سولقان
زمان: پنج شنبه 18 آبان

حرکت 8 صبح از خوابگاه دانشگاه، برگشت به خوابگاه دانشگاه قبل از 7 شب

جاده ی سولقان، یه جاده ی باصفاییه که از فلکه دوم شهران شروع میشه و آخرش هم به امام زاده داود ختم میشه، این جاده در کنار کوه و موازی یه رودخونه همچین با صفا کشیده شده، طول جاده از اول تا آخر 25 کیلومتره.

برنامه اینه که: بچه های خوابگاه و شرق تهران از دم خوابگاه راه بیفتند و بقیه هم تو میدون شهرک غرب بهشون ملحق بشن، از اون جا بریم به سمت امام زاده داود یه گشتی اونجا بزنیم، بعد برگردیم پایین، یه روستایی هست از ابتدای جاده 5-6 کیلومتر بیشتر راه نیست، ما قراره اینجا بساطمون رو پهن کنیم( با یکی از بومی های اونجا هماهنگ شده، تا جلوی باغ این بنده خدا اطراق کینم-جای دنجیه-، ولی آشغال هامون رو باید جمع جور کنیم) بچه هایی که بخوان میتونن قبل از ناهار همونجا استراحت کنن، و مسیر کوهنوردی مناسبی و تقریبا راحتی هم شناسایی کردیم که با بچه ها بریم بالا...
ناهار هم جوجه کبابه به همراه مخلفات مقتضی...

اون روستایی که توش هستیم یه امام زاده ای هست به نام امام زاده محمد نوربخش، اکثر سریال های تلویزیون تو این امام زاده فیلم برداری میشن( مثل مسافری از هند، آق قندی و ...) که به همین خاطر به امام زاده سیتا معروفه(!) این امام زاده هم دیگه به یه مکان توریستی تبدیل شده اونجا هم یه سر میریم.
اونجا که هستیم تقریبا نزدیک رودخونه است(2-3 دقیقه راه) کنار رودخونه هم میریم.

* هزینه اردو: 2500 تومان
* وسیله نقلیه: مینی بوس
* اردو مختلط برگذار میشه !
* آوردن وسایل بازی توصیه میشود، شامل: شطرنج، ورق، تخته و ...، جای فوتبال بازی کردن نداره، یعنی تا جایی که ما دیدیم نداشت
* آوردن کفش اسپرت برای همه، و کفش مناسب کوه، برای اکیپ کوهنوردی توصیه میشود
* هوا خیلی سرد نیست، ولی لباس گرم بیارید
* آوردن انواع ادوات موسیقی توصیه میشود

بچه هایی که دوربین میارن، از هرکسی میخوان عکس بگیرن از خودش اجازه بگیرن، و اگه میخوان بعدا تو وبلاگ هم پابلیش کنن بگن که شاید تو وبلاگ هم بذاریم، اجازه ش رو حتما بگیرید

امتحان نیم ترم احتمالات شنبه هفته بعده، ممکنه بعضی از بچه ها بگن که زمان اردو رو بد انتخاب کردین ولی ما با توجه به اینکه اون امتحان قرار بود دوشنبه این هفته باشه، ما پنجشنبه رو هفته آتی رو انتخاب کردیم که مشکلی پیش نیاد ولی خوب همین هفته امتحان افتاد شنبه هفته بعد، دیگه کاریش نمیشه کرد، از همین الان بخونید که مشکلی پیش نیاد... هرچند احتمالات زیاد هم به خوندن دو-سه شب آخر بستگی نداره.... به هر حال زمان اردو قابل تعویض نیست

یا علی

این عکس بالا هم از همون امام زاده سیتاست

Tuesday, October 31, 2006

هر ایرانی یک سر یک در

چند روز پیش در افتتاح سردر دانشگاه علم و صنعت مراسمی برگذار شد با حضور قالیباف شهردار تهران، این گزارش طنز گونه، روایتی است از آن مراسم:
ديروز صبح به وقت تهران( انتظار نداشتيد که خبر رو به وقت گرينويچ تنظيم کنم!) سردر دانشگاه علم و صنعت پس از مدت ها دوري( منظورم مدت ها انتظار ميباشد) افتتاح شد. از همين تريبون اين اقدام انقلابي به تمام ملت شهيد پرور ايران تبريک عرض ميشود... به اميد روزي که مشکل سردر يکايک هم­ميهنان حل شود... هر ايراني، يک سر يک در.
براي اين افتتاحيه سردر، اکثر اساتيد براي شرکت در مراسم دعوت شده بودند، که جميعا اين دعوت را لبيک گفته و کلاس هاي 8تا10 را معلق کرده، و حالي به حول دانشجويان وارد کردند.
پس از ورود دکتر قاليباف شهردار محترم تهران، حضار جميعا وارد سالن شهيد بهرامي شدند، خبرنگار کورسو به توصيه مدير مسئول از ابتداي مراسم در يک مکان عالي و خالي استقرار پيدا کرد ولي اُف به روزگار غدار که آن مکان عالي و خالي در رديف اول مکان وري ايمپورتنت پرسن بود...
به هر تقدير مراسم با پخش سرود ملي و قرائت قرآن شروع شد، مجري مراسم که دکتر جبل عاملي را به اشتباه جبل عالمي تلفظ ميکرد، دکتر جبل عالمي... نه، جبل عاملي رو براي سخنراني به روي تشک... نه،به روی سن دعوت کرد.
ما در اينجا به علت سنگين بودن سخنراني فقط چند فراز کوتاه از سخنراني رو نقل ميکنيم:
«... در شرق دانشگاه خطراتي دانشجويان ما را تهديد ميکند، بنده به خاطر معذوراتي از ذکر جزئي تر ماجرا براي حضار پرهيز ميکنم...»
خبرنگار کورسو هم براي عنوان نکردن آن مسائل از دکتر جبل عالمي تشکر ويژه به عمل آورد.
ناطق سپس افزود( عين جمله): « ... کارگران اتباع بيگانه در خوابگاه دختران و متاهلين رفت و آمد دارند ...»
البته خبرنگار کورسو خبر ندارد که اين قضيه صحت دارد يا براي سياه نمايي و جايزه گرفتن از جشنواره هاي خارجي مطرح شده، ولي جدا از بحث جشنواره هاي خارجي يعني ما از کارگران اتباع بيگانه هم کمتريم؟
ناطق در ادامه: «... با ساخت و سازهاي بي رويه جنوب دانشگاه، ناموس ما در خطر قرار گرفته است...»
خبرنگار ما در اين مورد هيچي نگفت، چون مدير مسئول ما نميخواهد نشريه­ش در انفوان شباب توقيف شود!
ناطق سپس افزود(نقل به مضمون):«...به همين دلايل قرار است کل دانشجويان کارشناسي به شهر دماوند منتقل شوند و در پرديس اصلي دانشگاه( يعني هيمن جا که وايسادي) فقط دانشجويان ارشد و دکترا پذيرش شوند»
دکتر خب اين را از اول ميگفتي، خبرنگار کورسو به نمايندگي مدير مسئول کورسو اعلام کرد ما با اين نقل و انتقالات هيچگونه مشکلي نداريم!
...دکتر جبل عاملي پس از سخنان نغز و شيواي خود تريبون را به دست شهردار بسيم تهران سپرد( به قول مجري)
دکتر قاليباف در جواب در خواست­هاي مکرر رياست دانشگاه براي اختصاص زمين و بودجه و اين جور مسائل گفت: «...شهرداري تهران با همه ي نهادهاي دانشگاهي و آموزي پرورش در تهران همکاري خواهد کرد...»
خبرنگار کورسو عقيده دارد که منظور از جمله بالا اين است که زباله هاي تمام واحدهاي آموزشي مجاني برده ميشود، فقط آخر ماه با کارگرها خودشون حساب کنن، دانشگاه علم و صنعت هم چون خيلي پسر خوبي ميباشد ماهيانه را هم ندهد عيب ندارد.
قاليباف در حالي که لباس هاي کپيتاني به تن نداشت افزود:«... همه ميخواهند يه چيزي از ما بگيرند، و عوارض هم ندهند...»
آخي... خبرنگار کورسو در اين لحظه خيلي دلش براي محمد باقر قاليباف کباب ميخواهد.
در آخر هم شير کاکائو و گل و بلبل و از اين صحبت ها به شرکت کنندگان پيشکش شد.
چيه؟! تموم شد ديگه
این مطلب قبلا در نشریه کورسو-شماره 6ام منتشر شده است

Wednesday, October 25, 2006

خبرنامه علم وصنعت

به نظرم باید یه سایت اینترنتی قوی به عنوان خبرنامه علم وصنعت درست بشه، الگوی اینکار هم میتونه خبرنامه امیر کبیر باشه که بچه های انجمن اسلامی امیرکبیر اداره­ش میکنن و الان دیگه واسه خودش سایت معتبری شده، ما اگه با یه کار پایه ای خوب شروع کنیم، میتونیم حتی یه سایت کامل تر و قوی تر از خبرنامه امیرکبیر تشکیل بدیم، و توی اون با نسبت معینی خبرهای دانشگاه خودمون، خبرهای فعالیت های دانشجویی کشور، و خبرهای مهم سیاسی رو پوشش بدیم.
باید یه سلسله مذاکرات بین کل فعالین دانشجویی و نشریات علم و صنعت،چه آزادی خواه چه جمهوری خواه چه مستقل، انجام بشه و سایتی که تحت نام خبرنامه امیرکبیر(یا هرنام مشابه بیرون میاد) مورد تایید همه باشه و نیروی خودش رو صرف پوشش درگیری های بین خود دانشجوها نکنه.
حداقل اینکار، این میشه که یه مجموعه کامل از نشریات فعال و خبرهای مربوط به اون ها جمع آوری کرد و با تو یه قسمت از سایت پوشش داد، به هر حال طرحیه که حتما باید اجرا بشه.
این سایت حتی اگه تو کل سال هم بازدید زیادی از بیرون دانشگاه نداشته باشه، میتونه تو مورد هایی مثل 13آبان 83 که کل کشور تشنه خبرهای علم و صنعت بودن، توجه رسانه ها رو که به خودش جلب کنه.
به نظرم کسایی که میتونن پایه اینکار رو تو دانشگاه ایجاد کنن، گنده های جمهوری خواه و آزادی خواه هستن از اون طرف مهدی پوررحیم، از این طرف هم هادی شاکری یا حمید حاجی آبادی. هادی شاکری که دیگه تقریبا تو دانشگاه نیست، حمید حاجی آبادی هم قدرت جمع و جور کردن کار رو نداره، فقط میمونه مهدی پوررحیم، من از این بابا شناخت شخصی ندارم، ولی حتما این پیشنهاد رو به زودی بهش میدم، نقش هماهنگ کننده اولیه رو هم من و حامد محقق میتونیم به عهده بگیریم، فقط باید یه صحبتکی با امیرحسین بهروز، علی جعفری، حسین هرمزی، حمید حاجی آبادی واکیپشون بشه که وقتی فهمیدن مهدی پوررحیم میخواد پایه یه همچین سایتی رو بذاره رم نکنن و سریع موضع نگیرن، باید توجیه بشن که این سایت از دعواهای بین خودشون و اینجور بچه بازی ها سطحش بالاتره.

اگه کسی نظری داره کامنت بذاره، هرچند میدونم کسی نداره(نظر رو میگم!)

Tuesday, October 24, 2006

روزگار دیگه واقعا توقیف شد

به خدا دیگه روزنامه روزگار توقیف شد، حرف من و امثال من هم نیست، وزارت ارشاد به طور رسمی اعلام کرده، این هم لینکش: فارس
نه مثل اینکه رژیم خیلی مصمم که کسی نباشه تا تو تبلیغات انتخاباتی زر زیادی بزنه
همین

Friday, October 20, 2006

روزگار را بستند

امروز ظهر از خواب بلند شدم، رفتم روزنامه فروشی،آقا روزگار تموم شده، نه واسه ما هنوز نیومده، یکی دیگه، هنوز نیومده، یکی دیگه، یکی دیگه، نه معلوم نیست چه خبره، خونه، تو اینترنت، روزنامه روزگار توقیف شد، ااا، همین دوسه روز پیش بود اومدم گفتم روزگار جای شرق داره میاد بیرون، مثل اینکه رژیم میخواد دور جدیدی از برخوردها رو شروع کنه.
البته من با نظر ابطحی موافقم که میگه: حکومت میخواد تو تبلیغات انتخابات همه تربیون های تبلیغاتی دست خودش باشه

Monday, October 16, 2006

روزگار دورباره شرق

خب پس انتظار طولانی مدت بالاخره روزنامه روزگار، امروز منتشر شد، دقیقا با همون کادر شرق، از همین پیش شماره هم یه سری مقاله اساسی از عباس عبدی و مرتضی مردی هاو... گرفتن و چاپوندن و... در کل بد نبود، یعنی خیلی خوب بود...
اه...اصلا حال ندارم بنویسم شاید بعدا هم یه چیزهایی اضافه کردم

Sunday, October 15, 2006

عبدالرحمن...خوش آمدی

خوش آمدی عـبـدالـرحـمـن

کاکابه دین مبین اسلام گروید: لینک خبر(خبرگزاری فارس)

حال کردین، نه خداییش حال کردین؟! بعد شما هی بگین این اسلام دهن ما رو مسواک کرده، این کاکا بچه خوشگل که همه رقم حال و حول دنیوی براش فراهم هست اومده و مسلمون شده تازه اعلام کرده من خیلی تحقیق و تفحص کردم تا این تصمصم رو گرفتم.
دمش گرم، تازه اسمش رو هم گذاشته عبدالرحمن از این بعد همه باید صداش کنن عبدالرحمن کاکا
حولستون هم باشه که اگه دیگه به کاکا تو برزیل و میلان بازی ندادن، کار استکبار جهانی میباشد که با همکاری لابی صهیونیستی میخوان جلوی پیشرفت اسلام رو بگیرن، ولی کور خوندن مگه مسلمون ها مردن! این عرب ها حاضرن اونقدر پول بریزن به پای کاکا که غرق بشه، اگه با عرب ها هم حال نکرد خودمون میاریمش لیگ برتر تو پاس بازی کنه




فقط نمیدونم چرا منبع اصلی خبر هیچ جا اعلام نشده، تو شب قدر بعدی دعا کنید که خبر جعلی از آب در نیاد، چون دین و ایمان یه ملتی به باد میره

Monday, October 09, 2006

افطاری مرکز کارآفرینی

میخواهد حال اند حوصله که یه گزارش مفصل اند جذاب از این افطاری براتون نوشته بشه، صد افسوس که نیست آن حال و آن حوصله فلذا همینطوری به چند چیزکی اشاره میکنم:


1) مجید دلیلیان اومد و هم گیتار زد و هم خوند و هم پشت ارگ رفت، خلاصه کلی حال داد، خدا خیرش بده، ولی سیستم صوتی سالن امام خمینی واسه اینکارها زیاد جواب نمیداد، ولی به هر حال دمش قیژ!
2) این بکس کارآفرینی یه پلیتیک زدن به ملت از این قرار که اول افطار رو دادن ولی برای اینکه ملت رو پای بقیه مراسم نگه داره، شام رو گذاشتن واسه ساعت هشت و نیم، که تا بیاد و توزیع بشه و خورده بشه، ساعت شد نه واندی وتا ملت برن خونه ماتحتشان پاره گشت.
3) یه جریانی راه انداخته بودن چند ماه قبل که ملت بیان و طرح بدن برای کارآفرینی، جایزه­ش رو امروز دادن، یه پراتی بازی بود که بیا و ببین، همینطوری 10-10 سکه میدادند به رفقای دانشکده خودمون: سروش نایتجیگر، هادی زارع، حسین ستودیان، حسن اسدنیا و ... این داداش حسام ندایی ما هم یه جایزه ای گرفت، الان مقدار دقیقیش رو یادم رفته ولی از یه سکه بهار کامل بزرگتر مساوی بود، آقا ما هم اگه میدونستیم اینطوریه یه طرحی میدادیم، این بابک ابراهیمی که بود یه 20هزار تومن بهش بدی آدم رو نفر اول میکنه

4) عطابک مارکیا هم وسط مراسم ویژن سعید اومد رو سن مصداق شیشکی رو اجرا کرد، بسی خنده رفت

5) عکس هم گرفته بودم، نمیدونم چرا آپ نمیشه اگه شد بعدا میذارم

6) تموم، دست دست اندر کاران اش درد نکند

Saturday, October 07, 2006

نمایشگاه قرآن

zمثل اینکه دیروز تو نمایشگاه قرآن برق های نمایشگاه کمپلت قطع شده و ملت هم هرچی منتظر شدن دیگه برق ها نیومده، همه پاشدن رفتن... و یه خرتوخری شده که نگو و نگو.
لینک خبر: فارس نیوز
جالب اینجاست که همون شب وزیر ارشاد و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات، اکثر سفرای کشورهای اسلامی رو دعوت کرده بودن به نمایشگاه که بهشون نشون بدن ایرانی ها اولا چقدر به قرآن توجه دارند، ثانیا چقدر بافرهنگ و باسوات هستند نیزهم چقدر تکنولوژیک هستن! ولی با اون وضعیتی که گفته شد همه سفرا و وزرا مجبور شدن برگردن چون نه برق اضطراری درکار بوده نه هیچی دیگه. حسابی آبروریزی شده و این نمایشگاه قرآنی ها اساسی ریدن تو حیسیت(درسته؟) مملکت رفت!
یه خبرهای غیر رسمی هم رسیده که یکی از سفرای عرب به آقای وزیر گفته حالا که برق ها رفته و شب ما هم خراب شده، حداقل شما تا هوا تاریکه با کمک های نقدی(همون جنسی خودمون!) از دل ما دربیار، آقای وزیر هم دیده اوضاع خطریه سریع یکی از بادیگاردهاش رو جای خودش فرستاده و فلنگ رو بسته، اون برادر محافظ هم به درجه رفیع شهادت حین انجام ماموریت نائل شده، خدایش رحمت کناد!

Wednesday, October 04, 2006

عمران صلاحی

عمران صلاحی هم رفت


ایسنا: صلاحي به‌علت سكته‌ي قلبي در سن 60سالگي در بيمارستان توس تهران دار فاني را وداع گفت.
......................................................................
واسه کسایی که عمران صلاحی رو میشناختند این خبر خیلی دردآور باید باشه، صلاحی از اون دست طنزنویس هایی بود که در عین باپرستیژ بودن و احترام همه رو نگه داشتن به یه نکته های خیلی ظرریفی اشاره میکرد که آدم روحش شاد میشد، خب طنزش مثل ابراهیم نبوی یا ابراهیم رها یا مهدی ژوله یا حتی همین حامد محقق خودمون نبود که آدم یه هو خنده­ش بگیره حتی ممکن بود آدم لبخند هم نزنه... ولی واقعا آدم طنازی بود و از نظر تکنیک هم خیلی دمش قیژ.
من نوشته های عمران صلاحی رو تو دوتا مجله دنبال میکردم، یکی گل آقا که شهره ی خاص و عام میباشد و اون یکی هم کارنامه، تو کارنامه کارهای خیلی قشنگی درمیکرد، فرض کن وقتی یه داستان کوتاه چهارصفحه ای از دانلد بارتملی خوندی تازه اون هم با یه ترجمه ی مکش مرگ ما، بعد ورق میزنی میرسی به چندتا از شعرهای خوشگل صلاحی... واقعا خدا رحمتش کناد.
.....................................................................
یه شعر خیلی جمع و جور از عمران صلاحی:
نام کوچک
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
عمران صلاحی-20دی1362
.....................................................................
اینجاها رو نگاه کردین بد نکردین مرتبطه:
دویچوله
پندار

Tuesday, September 26, 2006

new

سلام
یه خبر نیمه تایید شده رسیده که این ترم یکی از بچه های دانشکده کامپیوتر هم تغییر رشته داده اومده قاطی 8447، اسم نامبرده سارا سعیدی میباشد، خبرهای تکمیلی ارسال میشود.
.............................................
یه نکته هم اشاره کنم که این کاوه رشیدی(لعنت الله الیه آلویز) تحت نام کوروش تو وبلاگ 8447 عضو شده حواستون باشه: لینک

Sunday, September 24, 2006

یادداشتی کوتاه در آغاز ماه رمضان

من خودم عادتم در مورد خوردن این هست که تا میتونم بخورم، خونه که هستم میخورم تا هرچی داریم تموم بشه، صبحانه و ناهار و شام رو هم با مخلفات کامل میخورم. بین وعده هم دیگه الی ماشاالله... اول هرچی میوه تو خونه داریم میخورم، بعدا یه چایی عطری دم میکنم با کیک یا بیسکوییت یا شوکولات 3-4 تا چایی میخورم، بعد داداشم رو میفرستم بره از این بستنی های دولیتری میهن بخره و میشینیم دوتایی ته ش رو درمیاریم. و هر چند ساعت یه بار این برنامه تکرار میشه. دانشگاه هم که باشم پاتوقمون با رفقا تریاست، اونجا هم که دیگه بساط به راه است و عشق و حال.

ولی دیگه ماه رمضون شده، چه روزه باشیم چه نباشیم این بساط ها جمع میشه...
اول میخواستم یه مقدار مفصل تر بنویسم ولی دیگه سروته ش رو هم میارم...
...آره ماه رمضون شده وقتشه دیگه پرخوری رو بذاریم کناریه مقدار به معده هامون استراحت بدیم... یه مقدار این چربی ها رو آب کنیم
...اگه کسی هم بتونه چیزهایی که اصل روزه ست رو رعایت کنه که دیگه سروره... دروغ نگه، غیبت نکنه، چشم و گوشش رو نگه داره، ملت رو مسخره نکنه و ... ولی همون مورد اول رو هرکی نگه خیلی مرده... آره ماه رمضون شده!

Wednesday, September 20, 2006

ول کام

همونطور که می دونید امسال دو نفر به بچه های 8447 اضافه شدن. گفتیم یه یادداشت بنویسیم و دورهم باشیم با خیارشور تا یخشون واشه


کاوه رشیدی

- نگاه کنید. نه جان من نگاه کنید. به قیافه شاسمنمیخگول این بچه نگاه کنید. همین کافیه یا بازم ادامه بدم؟ آخه بچه تو خجالت نمی کشی؟ آخه یه کم صبر داشته باش. یه کم تحمل داشته باش. اینجوری خب پس فردا هم دوباره مجبور میشی رشته ات رو عوض کنی. مگه اسم پلنگ به گوشت نخورده؟ گیرم که هم رشته ایهات چند بار [...] . خب این که دلیل نمیشه بری رشته ات رو عوض کنی. اگه اینطور بود که الان همه بچه های صنایع به جز دو سه تا باید تغییر رشته می دادن خب
- شورای نظارت بر کفایت خلافی دانشکده در جلسه روز گذشته خود به بررسی پرونده و سوابق جنابعالی پرداخت و تصمیماتی در مورد شما اتخاذ نمود که حضورا و مستمرا در شب های جمعه به اطلاع شما و عموم خواهد رسید
- گوگوری، بلوری خجالت بکش. توبه کن. خوش اومدی. منتظریم. تحمل کن. مواظب خودت باش!

.................................


نگار صابریان

- خانم صابریان، ضمن خوش آمد گویی و عرض تبریک و با ارج نهادن تلاش صادقانه و مجدانه شما، جهت خلاصی از شر کاوه رشیدی؛ تاثر عمیق و مراتب همدردی خود را با سرکار محترم اعلام می داریم. آدمی به امید زنده است، امید خود را از دست ندهید و دل به روز های خوش آینده ببندید. همیشه به یاد داشته باشید که راه آخری نیز هست:" خداوند دست را آفرید برای خفه کردن(کاوه طبعا) " ما به قدرت شما امید داریم. شما از پسش بر می آیید
- منم جوونم امید دارم بالاغیرتا یه موقع شاکی نشی بیای منو هم بکشی ! من قلبم ضعیفه یهو می افتم می میرم ها

- مخلصیم اساسی( مهرداد: حالا نمیدونم شما به تملق گویی های حامد از نگار چی میگین ولی ما تو محاوره ی خودمون
یه اصطلاح خیلی قشنگ براش داریم... کسی بلده؟)

............................

مهرداد: توضیح این پست را حامد نوشته و انتخاب و کراپ عکس ها از من بوده

Sunday, September 17, 2006

در آینده ای نزدیک

سلام خدمت بروبکس 8447
امروز ثبت نام ورودی های 85 بود، که کلی ماجرا و حرف و حدیث داشت، همین طور شماره ی جدید کورسو(ویژه نامه ورودی های 85) هم منتشر شد.شاید خیلی ها خبر داشته باشن، دو تا از بچه های مهندسی مواد هم تغییر رشته دادن اومدن 8447. من در آینده ای نزدیک عکس دوطرف نشریه رو اینجا میذارم و یه توضیحاتی هم در مورد ورودی های جدید میدم، در مورد اون دو نفر هم مینویسم.
ولی فعلا یکی از مطالبم رو که تو این شماره منتشر رو براتون اینجا پیست میکنم:
چوب خط خلافی

یه چیزی هست به نام چوب خط خلافی که با توجه به شرایط، دربرگیرنده ی گزینه های محتلفی میباشد، مهمترین هدف ورود به دانشگاه پر کردن این چوب خط است. در کنار آن اهدافی مانند پیدا کردن رفیق، فعالیت های سیاسی، فرهنگی و ... آخرین اولویت هم با پاس کردن دروس است. به عبارت دیگر بعد از تمام شدن دانشگاه مهمترین چیزی که کاربرد دارد چوب خط خلافی است، به خصوص در هنگام استخدام در شرکت ها و ادارات، به مثال زیر که عینا از روی نوار اداره کارگزینی یکی از شرکت های معتبر مهندسی(!) پیاده شده است توجه کنید:
...
مسئول کارگزینی(س):اه، اه... هر ترم هم که معدل A شدی، گفته باشم اینا همش برات نمره منفی داره ها، خب لیست چوب خط خلافیت رو نوشتی یا نه؟ وای به حالت اگه خالی بندی کرده باشی!
متقاضی استخدام(ج): منظورتون رزومه شرکت در کنفرانس های علمی مربوط به مهندسی صنایع و مدیریته؟ تو همون پوشه نارنجیه هستش.
س: نه دادا، منظورم همون بود که گفتم، نکنه اصلا نداری؟
ج:(با مکث) نمیدونم... اگه ضروریه من فردا برم از آموزش دانشگاهمون بگیرم، براتون بیارم.
مسئول کارگزینی نگاهی به همکار کنار دستیش میکنه و هر دو پقی میزنن زیر خنده... متقاضی استخدام دست و پاش رو گم کرده...
س: لازم نکرده... الان چند تا سوال ازت میپرسم معلوم میشه چیکاره ای، تا حالا چند بار[...] ؟
ج: چی چی هستش؟ من دوره ی آزاد کنترل پروژه رو گذروندم، اونجا یه کیس استادی(case study) داشتیم که ...
س:(سریع حرفش رو قطع میکنه)... نه ربطی به اون نداره خنگه... تا حالا چند تا [...] [...] ؟
ج:( متقاضی سرخ میشود) این حرف ها چیه! آقا من اصلا اهل این صحبت ها نیستم.
س: که این طور، تا حالا [...] [...] [...]؟
(متقاضی تقریبا کبود شده و سرش رو به نشانه نفی تکون میده)
س: که این طور، ببینم تو تا حالا اصلا [...] [...]؟
ج: خیر
مسئول کارگزینی پرونده را میبندد
ج:( متقاضی با دسپاچگی اضافه میکند:) البته یکی دو بار موقعی که دبیرستان میرفتم.
س: چه عجب! یه بخاری از آقازاده بلند شد(پرونده رو دوباره باز میکنه وتوش یه علامت میزنه)
مسئول کارگزینی کمی جلوتر میاد و حالت دوستانه تری به خودش میگیره و میگه:
ببین پسرم من دیروز پرونده ی انظباطی دانشگاهت رو هم چک کردم،متاسفانه حتی یه مورد هم نداشنی. با اون وضعیت نمره هات و با این چوب خط خالی، اینجا که هیچی شعبه طبس ما هم بری استخدامت نمیکنن... هر چند خیلی دیر شده ولی سعی کن چوب خطت رو هر چه زودتر پرکنی، ببین الان آدرس یه بابایی رو بهت میدم به نام مهدی پلنگ، میری پیشش میگی قاسمعلی معرفیم کرده،اگه شانس بیاری و وقت خالی داشته باشه، یه دوره فشرده از پایه تا کارشناسیِ پر کردن چوب خط برات میذاره... البته یه مقدار برات گرون در میاد ولی ارزشش رو داره، اگه تو اون دوره نمره قبولی بیاری حتی ممکنه خود ما هم استخدامت کنیم!
(مدیر مسئول: اینجا اداره بود یا [...]!)

ملاحظه فرمودید...این عاقبت کسانی ست که تو پر کردن چوب خط خلافیشون اهتمام نداشتن. پر کردن این چوب خط نه تنها کار سحتی نیست بلکه خیلی هم لذت بخش است، در مورد روش های طی کردن این مسیر قلق های مختلفی وجود دارد که خودتون کم کم یاد میگیرید(البته اگه میشد من حتما اینجا مینوشتم!) ولی از مشاوره سال بالایی هاتون بی بهره نمونید، البته باید بگم که یه سری از این سال بالایی ها میخوان شما رو گول بزنن ، این نامردها بیشتر تو گروه نرم افزاری،نشریه سامانه،سالن مطالعه، انجمن علمی، دفتر فرهنگی وشورای صنفی(جمیعا!) میپلکن و دنبال شکار میگردن، مواظب باشید شکار اون ها نشید. سال بالایی های کاربلد رو میتونید تو تریای پسران(بین ستون های دود موازی) یا تو سایت های کامپیتر سراسر دانشگاه پیدا کنید، طرز تشخیص اون ها هم اینه که همیشه در حال پرکردن چوب خط خلافیشون هستند.
چاپ شده در نشریه کورسو-شهریور 85

Tuesday, September 12, 2006

شرق توقیف شد

شرق هم توقیف شد
ابتدا من از همین تیریبون اعتراض خودم رو به این اقدام اعلام میکنم!
.....................................................................................
ولی جدا از اعتراض و این حرف ها واقعا حیف شد که شرق بسته شد، من که باهاش خیلی حال میکردم و مطمئنم خیلی های دیگه هم بعد از این توقیف یه خلائی تو زندگی روزانه شون احساس میکنن.
.....................................................................................
دو نفر تو این مجموعه بودن که از نیروهای خوش فکر و بچه باحال فرهنگ این مملکت هستن، یکی عطریانفر که رئیس شورای سیاست گذاری شرق بود، عطریافر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران هم هست، این بشر واقعا نمونه یک مدیر موفق تو کارهای فرهنگی و مطبوعاتی هست، اگه یادتون باشه دوره ی قبلی روزنامه همشهری که واقعا در نوع خودش حرف نداشت همه کارها دست عطریانفر بود.
اون یکی هم محمد قوچانیه که سردبیر شرقه، این ممد قوچانی سنش هم زیاد نیست(سن دقیقش رو نمیدونم ولی فکر میکنم سی و خرده ای باشه) یه زمانی تو دوره طلایی اصلاحات(76 تا 80) روزی نبود که یه مقاله تحلیلی-سیاسی تو یکی از روزنامه ها ننویسه، اون زمان ها یه سبک خیلی جالبی هم داشت، واقعا هم تحلیل های خوبی میکرد، اون دوره یه چند روزی هم زندان افتاد، یه چند سالی هم هست که داره با عطریانفر کار میکنه، اون اواخر دوره عطریانفر تو همشهری هم مسئول همشهری ماه بود، سرمقاله هاش تو شرق هم واقعا تحلیل های عنیق و محکمی بودن ولی دیگه اون سبک نوشتار قدیم ر.و گذاشته کنار.
................................................................
به نظر من پشت همه ی این قضایا میرسه به مصباح یزدی ، مصباح تو انتخابات خبرگان(که چیزی هم نمونده) میخواد کاندید های خودش تو کل کشور رای بیارن، تنها کسی هم که میتونه جلوش وایسه هاشمی رفسنجانی هست، اگر تو خط پیگیری اخبار سیاسی باشین میدونین که این دو تا سایه هم رو با تیر میزنن. مخصوصا بعد از انتخاب احمدی نژاد، نهاد های مختلف روشون تو روی باند هاشمی باز شده و توی کارهای اقتصادیش هم موش دووندن در میارن که با هدایت مصباح بوده، اون بالا هم گفتم عطریانفر یکی از اعضای ارشد کارگزاران هست و دارودسته مصباح شرق رو ارگان هاشمی میدونن، حالا هم میخواستن نزدیک این انتخابات شرق رو ببندن که هاشمی تو رقابت با مصباح کم بیاره.
اگه شرق تا قبل از انتخابات رفع توقیف شد که یعنی زور هاشمی تو قوه قضاییه چربیده وگرنه باید ببینیم هاشمی حرکت بعدیش چیه، تو همین هفته های پیش رو ممکنه بیاد تو خطبه های نماز جمعه یه موضع گیری خفن بکنه... باید دید چی میشه!
........................................................................................
این هم اون کاریکاتور که 5شنبه تو شرق با عنوان قاعده ی دیگر بازی چاپ شده بود و میگن علت اصلی توقیف بوده، احتمالا مقامات مسئول(!) برداشت کردن که اون خره احمدی نژاد هست(چون هاله ی نور داره)، مدیر مسئول شرق هم گفته از یک مطلب طنز و کاریکاتور میشه برداشت های کاملا متفانی کرد ولی این کاریکاتوریست این طرح را برای مسائل ورزشی کشیده، ولی تحلیل خود بنده اینه که اون خره فاطمه رجبی هست که داره سر خاتمی که یه اسب نجیبه داره داد و بیدا میکنه!


لینک های مرتبط:
موضع گیری جبهه مشارکت: لینک ، مشارکت هم دخالت در انتخابات خبرگان و شورا را دلیل توقیف دونسته.
این عکس تحریریه شرق بعد از اعلام خبر توقیف: لینک
وبلاگ ابطحی: لینک
گفت و گوی مدیر مسئول شرق(رحمانیان) با دویچوله: لینک
توضیحات عطریانفر: لینک
وبلاگ بهنود: لینک
واکنش ها به توقیف شرق(ایلنا): لینک
وبلاگ نیک آهنگ کوثری: لینک

Tuesday, September 05, 2006

اردوهای مختلط ممنوع

اردوهای مختلط ممنوع
کارکاتور از فیروزه مظفری--فقط نمیدونم چرا اون وسط سرباز هخامنشی رو گذاشته! هر کی فهمید به ما هم بگه.
.............................................................
روزنامه شرق در گزارش مفصلی به ممنوعیت برگزاری اردوهای دانشجویی مختلط پرداخته است.
مدیر کل حراست وزارت علوم:((تردیدی نیست که به هر حال دختران و پسران در دوران جوانی و دانشجویی اگر در اردوهای چندروزه و در فضای باز رها شوند و مختلط باشند، قطعا روزنه ای برای برخی مسائل غیراخلاقی باز خواهد شد كه این صحیح نیست.))

پروبازی هم دیگه حدی داره، اینا دیگه علناً دارن به شعور ما توهین میکنن. البته اینا به فکر رعایت شعونات و این حرف ها نیستن، پای منافعشون که بیفته همه رقم پایه اردو مختط و غیره ذلک میشن!

البته علی احمدلو هم خوب رویکردی داشته:((... شورای صنفی تصمیم گرفت كه كمی قیمت اردوها را بالاتر ببرد و اعلام كند كه نه بودجه دانشگاه را می خواهد و نه مجوز آن را. چند ماه گذشت و تعداد زیادی اردو در دانشكده های دانشگاه برگزار شد...))

منم با این رویکرد موافقم، اگه دانشجوها هم همکاری کنن اردوهای زیادی با همین شرایط میشه برگزار(درست نوشتم؟) کرد.


لینک اصلی مقاله:
شرق
اون آیین نامه حفط حدود و آداب اسلامی که آخر همون صفحه هست رو حتما بخونید.

.........................................................

پاورقی: علی احمدلو از سال 77 تا 79 دبیر شورای صنفی مرکز همین دانشگاه خودمون بوده، من ذکر خیرش رو از بروبچ قدیمی زیاد شنیدم، هر جا هست موفق باشه

Friday, September 01, 2006

جهانبگلو آزاد شد

رامین جهانبگلو دیروز بعد از ظهر(چهارشنبه 8 شهریور) آزاد شد.
این بابا یه فیلسوف سطح بالاست(یعنی قبل از اینکه بازداشتش کنن که بود، حالاش رو دیگه نمیدونم) و تو آمریکا کارهای آکادمیک میکرد مخصوصا(همون نخ سوزن خودمون) این چند سال اخیر تو دانشگاه هاروارد حسابی فعال بوده... آره جونم واسه تون بگه این جوون قصه ی ما(البته زیاد هم جوون نیست، دیگه کچل کچل شده) یه چند وقت پیش(دقیقا 5 اردیبهشت) میاد ایران، بروبکس وزارت اطلاعات هم سر ضرب میزنن تو فرودگاه دستگیرش میکنن به جرم اقدام علیه امنیت ملی ، میکننش تو قوطی(لعنت بر پدر مادر کسی که تو قوطی و میکننش رو جا به جا بخونه)... دادا حوصله م دیگه نمیاد بقیه ش رو بنویسم.
به هر حال این داداش ما دیروز آزاد شده و یه ضرب هم رفته خبرگذاری ایسنا!!! و اونجا هم یه مصاحبه کرده مامان، من اگه تحلیلم رو از این مصاحبه بگم ممکنه من هم گرفتار سندروم قوطی بشم.
این هم یه نقل قول از مصاحبه:
«... در زندان براي همه چيز پزشك بود و تنها يك بار براي درد شكم به آنجا مراجعه كردم. من هيچ گاه تا به حال اوين نرفته بودم و فكر نمي‌كردم در آنجا پزشك‌هاي مختلف وجود داشته باشد كه بيايند و به شما سر بزنند و بگويند حال شما خوب است يا خير؟ بنده در بند عادي نبودم، در بند اطلاعات بودم و پرونده‌ام نيز از طريق دادگاه انقلاب دنبال مي‌شد. اين اولين تجربه بنده از زندان بود؛ اما صادقانه عنوان مي‌كنم كه تحت هيچ فشار روحي و جسمي نبودم. در سه ماه بعد بنده را در سلول انفرادي گذاشتند كه در آن تلويزيون و روزنامه وجود داشت و مي‌توانستم با خانواده‌ام ملاقات كنم و تماس تلفني داشته باشم. نمي‌دانم كه اين شرايط ويژه تنها براي من بوده است يا خير؟ اما اين شرايطي بود كه حداقل براي زندانياني كه در آن بند بودند وجود داشت.»
این هم لینکش: ایسنا

Wednesday, August 23, 2006

امیر سعادتی

با خبر شدیم یکی از بچه های 8447 داره میره کربلا. وی که امیر سعادتی نام دارد( من که نمیشناسم، شما میشناسیدش؟ عکسش این بالا هست...البته عکس واسه زمان جوونیش بوده اون موقع از این ریش کلکی ها نداشته! ) با توجه به آمار بالای تلفات ایرانیان در عراق از همه درخواست حلالیت نموده.
البته من که فکر میکنم این امیر خودش داره برای عملیات تروریستی میره ولی به هر حال براش آرزوی موفقیت دارم

Tuesday, August 22, 2006

طولانی ترین نقاشی جهان

توضیح: این نقاشی رو که به همراه نقاشش مشاهده میکنید بین 5هزار تا نقاشی جایزه اول برده.

....................................................................................................................

به مناسبت مبعث از میدون شهرک غرب تا میدون سرو دو طرف خیابون پاک نژاد رو داربست زدن و سرتاسر پارچه های سفید مخصوص نقاشی نصب کرده بودن که طولش میشد 5 کیلومتر و قراره که 5هزار تا نوجوون بیان و 5هزار تا نقاشی بکشن.

ماهم رفتیم به نوبه خودمون یه چند تا نقاشی کردیم که پس فردا بردن تو رکورد های گینس ثبت کردن و نقاشیه رو هم بردن تو موزه، اسم و یادی هم از ما باشه.

حالا به این 7-8 تا نقاشی من نگاه نکنید که یه مقدار آوانگارد هستن اکثر نقاشی ها چیزهای خوشگلی بودن بیشتر هم با موضوع مبعث و حضرت محمد. بیشتر شرکت کننده ها هم دختر بودن(یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی مثلا اگه سیصد هزار دخی بودن 3 تا پسر بود که یکیشون من بودم، یکی شون هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، یکی شون هم مسئول انتظامات بود)


ولی به هر حال این جور برنامه ها خیلی خوبن، این جور برنامه های دسته جمعی باعث شور نشاط جمعی میشه، از همین تریبون یه دست مریزاد به شهرداری تهران و شخص دکتر قالیباف میگم.


همه ی این نقاشی هایی که میبینید من کشیدم تازه بازم بود دیگه تو کادر جا نشد.(البته خودتون متوجهید که اون وسطیه من نیستم فرد مذکور داره بین نقاشی های من یکی از اون نقاشی خوشگل ها رو میکشه)